جدول جو
جدول جو

معنی حک بالا - جستجوی لغت در جدول جو

حک بالا
(حَ)
دهی است جزو دهستان کزاز بالا بخش سربند شهرستان اراک، واقع در شانزده هزارگزی شمال آستانه و هشت هزارگزی راه مالرو عمومی. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری. دارای 473 تن سکنه میباشدو از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات، بنشن، چغندرقند، انگور و قلمستان است. اهالی به کشاورزی و گله داری و قالیچه بافی گذران میکنند. راه مالرو دارد و از ازنا اتومبیل میرود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شه بالا
تصویر شه بالا
شاه بالا، جوانی هم بالا و همسال داماد که شب عروسی دوش به دوش داماد حرکت می کند، ساق دوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم بالا
تصویر هم بالا
برابر، هم قد
فرهنگ فارسی عمید
(حَ نَ)
ده کوچکی است از بخش ماهان شهرستان کرمان. واقعدر 42هزارگزی جنوب خاوری ماهان و 12هزارگزی از راه شوسۀ کرمان - بم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم قد. (یادداشت مؤلف) :
کنیزی را که هم بالای او بود
به حسن و چابکی همتای اوبود.
نظامی.
چو قد ویس بت پیکرچنان شد
که هم بالای سرو بوستان شد...
فخرالدین اسعد.
در بار می در پای او از دیده هم بالای او
گر در جوار رای او دل صدر والا یافتی.
خاقانی.
، مناسب. جور. هم اندازه:
شهنشاهی که درع شرع هم بالای او باشد
قدردستی که فرق شرع نطع پای او باشد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان، در 35000گزی شمال کرمان، سر راه مالرو چترود به شهداد. سکنۀ آن 20 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ هََ)
دهی است از دهستان مرکزی شهرستان سراوان. واقع در سی و سه هزارگزی خاوری سراوان کنار راه فرعی کوهک به سراوان. سکنۀ آن 100تن. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رَ کِ)
دهی از دهستان طغرالجرد بخش زرند شهرستان کرمان. سکنه 200 تن. آب آن از قنات. محصولات عمده غلات و حبوب و مرکبات. خربزۀ آن معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کُ کِ)
نام محلی است کنار راه طهران به چالوس میان واریان و زره گان در شصت و هشت هزار و سیصد گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
یکی از دهستانهای کوچک نه گانه بخش راین از شهرستان زاهدان. این دهستان در شمال خاوری خاش واقع و آب مشروب دهستان از قنات و چشمه تأمین می گردد. از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 3000 تن است و طایفۀ شهنوازی در آن ساکن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
ده کوچکی است از دهستان لادیز بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، در 16هزارگزی جنوب میرجاوه و 5هزارگزی جنوب راه فرعی میرجاوه به خاش. 45 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
دهی جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان. دارای 379 تن سکنه و آب آن از چشمه و رودخانه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دو یا چند تن که اقامت آنان مساوی باشد هم قد: وکواعب اترابا و کنیزکان هم بالا هم آسا هم زاد، معادل برابر: اما چکنم که ایام مصابرت در درازی گویی از روز محشر زاده و اعوام مهارجت هم بالای ساق قیامت افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی که بقد و بالا و سن و سال با کسی که داماد می شود برابر است و او را در قدیم مانند داماد می آراستند و با او خانه عروس می بردند ساق دوش. شخصی که بقد و بالا و سن و سال با کسی که داماد می شود برابر است و او را در قدیم مانند داماد می آراستند و با او خانه عروس می بردند ساق دوش
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه رو به بالا باشد مقابل سرازیر، محلی که رو به بالا میرود سربالایی فراز مقابل سرازیر نشیب، افزون متجاوز... هفتاد هزار بالش سر بالا آمد که بر ممالک برات نوشتند یا جواب سر بالا. پاسخ طفره آمیز. یا سربالا جواب دادن، جواب سرسری و طفره آمیز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو بالا
تصویر دو بالا
دو مقابل دو برابر مضاعف
فرهنگ لغت هوشیار
بالا و پایین کردن، گزگز کردن، نوعی احساس درد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کیاکلای شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از هلی پشته ی شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
به سمت بالا، قسمت بالای زمین، کوه یا هر مکان دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی